نمیدونم واقعا چطوری شروع کنم یا وقتی هم که شروع میکنم چطوری تمومش کنم واقعا خیلی سخته .__.
راستش دلم میخواد همه اتفاقات پیچیده زندگیمو بنویسم ولی پیچیده تر از اونه که بشه راحت نوشتش نه اینکه خیلی چیزای جالبی اتفاق میوفته
نه فقط یکم گیج کننده ست برای همین میگم [':
این چند روزه احساس خیلی عجیبه دارم نمیدونم چه احساسه اما هرچی هست جالبه دوسش دارم (("=
هوا دقیق همون جور دل خواه منه و موقعیتم قشنگ فیوریت منه ~*
الان هوا ابریه منم دارم اهنگ گوش میکنم و مینویسم و این موقعیت خیلی دوس داشتنیه ^-^
دوست دارم زمان متوقف بشه و من همین طور بمونم بدون هیچ دغدغه ای خاصی و یک ذهن نه چندان خالی از هرچی (":
امروز یه مانهوا شروع کردم به خوندن که واقعا خیلی قشنگه و منم به همین دلیل خیلی عصبانیم چون دقیقا تا همون قسمتی اومده بود که خیلی
حساس بود اقق خیلی وضعیت بدی بودی نگم براتون "^"
اسمش death is the only ending for villan بود یعنی مرگ تنها پایان برای شرور هاست من دقیقا دو سه ماهه منتظرم ترجمه فارسی این مانهوا بیاد
وقتی هم که اومد اینجوری گیر کردم داخلش هووف نگم از شخصیت هاش که اصلا شخصیت زشت نداره لعنتی ایش XD خسته شدم اه این پنلوپه
خیلی خوشگله لعنتی *-----*
نمیتونین بفهمین من الان چند مانهوا رو دارم میخونم یکیش که اینه
یکی دیگه ملکه رهاشده -یهو پرنسس شدم - شاهزاده بد جنس من - وارثان در برابر جوان سرکش - زیبایی حقیقی -
دیگه باید فکر کنم XDD خیلی زیادن درواقع همشونم خیلی قشنگن جوری که من بعد از خوندن هر چپتر افسردگی میگیرم .__. باور کنید
و دوتا مانگا هم شروع کردم که قراره تا اخر تابستون تموم کنم *آیا این از اراده فولادین من ساخته است واقعا ؟؟*
با اینکه از مانگا زیاد خوشم نمیاد ولی این انیمه هاشون خیلی بد تموم شد نمیشه نخوند ~
کلی انیمه هم دارم که باید ببینم ، چنتا کی درما هم هست که دلم میخواد ببینمشون ولی تاریخ مشخصی در دسترس نیست XD
واینکه درسامم هست خوب .. |": باید کتابای امسال و سال اینده رو مرور کنم و کلی تست و اینا تمرین کنم ["= هنوز کلی کتابم دارم که دلم
میخواد بخونم اعم از پندراگون که من داخل جلد هشتم گیر افتادم و همچنین ملکه سرخ
ولی موندم چطوری برنامه ریزی کنم که به همشون برسم ="| همون که خدا به دادم برسه و بس
برنامه ریزی به نظر من خیلی سخته واقعا اصلا نمیشه من هر کار میکنم نمیتونم |: برای همین میخوام یکم از ژورنال و مطالب داخل نت استفاده
کنم بلکه رستگار شم >_<
امروز با اینکه روز خیلی کسل کننده ای بود ولی این هوای ابری الان واقعا خیلی دلپذیره با این سکوتی که حکم فرما شده بهترم هست ("=
امروز ساعت نمیدونم یازده یا دوازده از خواب بیدار شدم چون دیروز خیلی خسته بودم بعدشم که ناهار خوردم یه عالمه با داداشم بازی کردم و
بعد از اون نشستم این مانهوا رو شروع کردم بعدم که یه دو سه صفحه کتاب خوندم الانم که اومدم یه پست بذارم به احتمال زیادم الان یا شب بریم
خونه مامان بزرگم منم در این فاصله شاید یه فیلمی انیمه چیزی دیدم یا هم اینکه مانگا یا مانهوا خوندم یا هم هیچ کاری نکنم خدا میدونه |":
پ.ن : خب الان متوجه شدم که دغدغه های زندگیم از چیزی که من فکر میکردم بیشتره ._.
پ.ن : این اهنگ نوبادی از بلو دی واقعا خیلی خوبه (("= نمیشه ازش دست کشید واقعا ^^