این چند روزه ، اتفاقای هیجان انگیز افتاد بالاخره (*= اونقدر ها هم هیجان انگیز نبود راستش. ولی برای من بود ، دیدن میم خ قطعا هیجان انگیزه ...
و خب باعث شد یکم هم که شده از اون فاز غمگینی که به خودم گرفته بودم بیرون بیام .
الان دارم از شدت خستگی میمیرم ولی دقیقا هم نمیدونم چرا خسته ام ؟! چیکار کردم اخه ؟
فقط ...فقط ...
یادم نیست |:
الان که دارم این پستو مینوسم بازم دارم داخل یادداشت های گوشیم این کارو میکنم و دقیقا هم معلوم نیست چرا ؟دلیلی براش ندارم فقط انجامش میدم
اینجوریه که مغزم یه ایده به ذهنش میرسه و فقط دستور صادر میکنه که انجام شه !
درکش نمیکنم ._.
کلا مغزم خیلی عجیب غریبه ، معلوم نیست با خودش چند چنده ب_ب
پ.ن: میدونی هیچ وقت....
وقتی که میخوای به چیزی فکر نکنی به این فکر نکن که نمیخوای بهش فکر نکنی چون بیشتر بهش فکر میکنی
پ.ن : پی نوشت قبلی خطاب به خودم بود ._.
پ.ن : اونایی که وبتونو بستید .....
آیا به این فکر کردید ، یه سریا هستن که دلتنگتون میشن ؟؟ اینکه با یه جمله بزارید و برید بی رحمانه نیست ؟
پ.ن : لطفا برگردین ...لطفا
سوال روز هشتم :
سه تا راه مشخص کنید. سه روش ، سه کار یا راهی که می تونید هر روز انجام بدید تا از خودتون مراقبت کنید .
خیلی سخته .....|:
1- قطعا ورزش که من متاسفانه اصلا انجامش نمیدم
اگه هم بدم نهایتش مامانممجبورم میکنه
2- مراقبت از پوستم "-"
قبلا خیلی مراقبت میکنم ولی باید بیشتر این کارو انجام بدم ، صورتم پر شده از جوش.
متنفرم ازشون ...متنفر
کلا از قیافم متنفرم متنفر
این لاور یور سلف و این جور چیزا رو هم بزارید کنار که من هیچ وقت با قیافه ام کنار نمیام
3- میشه نوشتن رو هم بنویسم ؟ نوشتن به نظرم باعث میشه از روحم و ذهنم مراقبت کنم ، نه ؟؟
پی نوشت : من .....
من چتری هامو کوتاه کردم XD یعنی در واقع مامانم این کارو کرد .
من بعد از اینکه اون دفعه خودم کوتاهشون کردم دیگه
پشت دستمو داغ کردم دیگه این غلطو دیگه نخورم |:
پی نوشت : به طرزی خوب شدن موهام ، خوشم اومده ازشون ^-^