امروز خیلی روز خوبیه ..یعنی قراره باشه
نمیدونم ..ولی الان احساس خوبی دارم ~
این چند روز گذشته به بدحال ترین و قهوه ای ترین مود زندگیم دچار شده بودم
و همش درحال فکر کردن بودم به زندگیم به آینده به گذشته ..
انگار خودمو ریکاوری کردم ، شاید یه همچین چیزی ..گاهی اوقات انگاری باید به جای اینکه از فکرا فرار کنی باید بزاری
چطوری بگم ...بزاری بیان و بهشون فکر کنی ..هرچقدر هم که زیاد باشن ، هرچقدرم که دردناک بوده باشن ، خسته کننده
بهتره از اینکه که فرار کنی ، نخوای به هیچی فکر کنی ولی بدتر سردرگم تر از قبل بشی
نمیدونم دارم درست توصیفش میکنم یانه؟؟و شما درست متوجه میشید که چی میگم ؟!ولی خب گاهی اوقات باید رها کنی خودتو توی هرچی
فکره ..خودشون همون طوری که اومده باشن ، همون جوری هم میرن
ولی ..حتی اگه هم برن ..بازم یه اثری باقی میزارن..یه حفره ی خالی داخل مغرت ، یه جای خالی ..(:
میدونم میدونم احتمالا نمی فهمید چی میگم ! ولی مگه مهمه ؟ کی گفته مهمه ؟ نمیخوام دیگه مثل قبلا برام مهم باشه
میخوام هرچی تو ذهنه بریزم بیرون ..نهایت این خودریزی ها چی میشه ؟ اخرش این خودمم صدمه میبینم
در حال حاضر نمیخوام چیزی برام مهم باشه هیچ چیز ...
خسته شدم بس که به همه چیز اهمیت دادم ...کی شده به خودم اهمیت بدم ؟ کی شده به خودم بگم به خودتم فک میکنی ؟
ممکنه به خاطر بقیه بشکنی ؟ میدونم ممکنه چند لحظه ی دیگه نظرم عوض بشه و اصلا یه چیز دیگه بگم ..
کلا ادم غیر قابل پیشبینی ام ، خودمم گاهی اوقات نمیدونم چیکار میخوام بکنم و یهو مغزم با یه تاکتیک غافلگیرم میکنه ..
امیدوارم احساسی که الان دارم پایدار باشه و زندگی ذوقمو کور نکنه (":
پی نوشت : نمیدونم ..بین هزاران نمیدونم گیر کردم ..
پی نوشت : چند روزه شیرتوت فرنگی به خونم نرسیده ، به نظرتون زنده میمونم ؟
پی نوشت : خواهرم میگه امروز خیلی پرحرف شدم "^"
پی نوشت : میم خ چرا باید ساعت پنج صب یه پیام بنویسه و منو از خواب نازم بیدار کنه ؟"-"
مغزم : چون صدای پیام های اون با بقیه فرق داره ، احمق "-"
پی نوشت : امروز قرار بود باهاش ویدیو کال داشته باشیم ): به کدامین گناه اخه ؟ من از هفته پیش داشتم فکر میکدم کدوم شالمو بپوشم |:
پی نوشت : نمیدونم چرا سوالا با مود من هماهنگ شدن "^"
پی نوشت : پروفایل جدیدمم ، هرچقدر براش عر بزنم ..کافی نیس ^^
روز یازدهم : "من خوشحال ترینم وقتی که ..." کی ؟ کی خوشال ترینی ؟ چه چیزی باعث خوشحالیت میشه ؟
خیلی چیزا هستن ، هرچند کوچیک باعث خوشحالیم میشه (":
مثلا همین امروز دیدم کاکتوسم گل داده . خیلی خوشحال شدمم ^-^
یا وقتی با میم خ حرف میزنم و یا پیامی ازش میگیرم ولی خب بیشتر اون از طرف من میگیره "^"
یا دیدن کامنت جدید ..باعث میشه نتونم یه جا بشینم و همش ذوق کنم ^^
غذا ..اره ..غذا باعث خوشحالیم میشه ..کلا خوراکی و خوردنی های موردعلاقه ام *یام یام *
لونا و هر چیز مربوط و نامربوطی به اون :/
عم ..رفتن به مغازه ی لوازم تحریرمون و برداشتن هر چیزی که دلم میخواد .
اینو هیچ وقت نگفتم ولی ما یه مغازه لوازم تحریر داخل شهرمون داریم "^" ولی من هر چند ماه یه بار میرم و برمم مغازه رو بار میزنم میارم خونه و بعد نمیدونم قراره باهاشون چیکار کنم "-"
عصر قراره برم *ذوق ذوق *
کتاب های جدید ..خیلی باعث خوشحالیم میشه . کلی کتاب میم خ بهم داده ، هنوز نخوندم T-T
سریال و فیلم و انیمیشن و انیمه که اصلا خود خوشحالیه ^-^
قسمت جدید مانهوا های مورد علاقم *-*
اهنگ ..اهنگ گوش دادن هم باعث خوشحالیم میشه "^"
شییررر توت فرنگی.... کلا این در دسته خوراکی ها و خوردنی ها قرار نمیگیره
مایه حیاته لامصب برام T^T
حیوونا ...گربه ...خیلی خر ذوقم میکنن *-* (غیر از خزنده هایی مث مارمولک )
دیگه چیزی یادم نمیاد ._.
پی نوشت : فردا امتحان عربی دارم ، نجاتم بدید T-T
پی نوشت : برخلاف میم خ که خیلی با احساسه معلم ریاضیمون ، بی احساس ترین موجود رو کره ی زمینه ._.
پی نوشت : اتاق تکونی ...فقط وقتی که چیزای قدیمی رو پیدا میکنی و اشک تو چشمات جمع میشه (":