بالاخره چالش نفرین شده و اولین پست هزار و چهارصد "-"
اگه مثل آدم از همون روز اول منظم می بودم الان تموم شد بود ._. اه
نمیدونم چرا حس میکنم باید همیشه اول پست های این چالش یه خلاصه از اون روز و چند روزه گذشته بنویسم .
خب امروز روز نسبتا خوبی بود اگه مهمون نداشتیم بهتر بود
اول صبح که مادر گرامی با کلی جدال منو و خواهرمو بیدار کرد و پا شدیم رفتیم خونه مامان بزرگم اینا که داخل یه شهر دیگه ست و خب تا عصرم همون جا بودیم و بعدم برگشتیم چون مهمون داشتیم .
واقعا مهمونا با خودشون فکر نمیکنن زو تر برن چون ممکنه یه نفر خودشو داخل اتاق محبوس کرده باشه و داره از گرما آب پز میشه |:<
واقعا هوا خیلی گرم شده و مجبور شدیم کولر های گرامی رو افتتاح کنیم بالاخره ~ اینقدر بدم میاد اتاقم کولر نداره "-"
باورتون نمیشه چند ساعت بعد از سال تحویل داداشم گم شد !!!
جدی میگم گم شد !! بچه ی چهار ساله داخل شهرخودمون از خونه زده بود بیرون "-----" که مثلا بره خونه ی عمم ولی بعد یکی از اقواممون پیداش
میکنه شکر خدا
یعنی هزاران بار مردیم و زنده شدیم .. واقعا وحشتناک بود !! موندم این بچه از کجا این همه دل و جرعت پیدا کرده ؟! هوف
ولی این عدالت نیست واقعا اینکه موهای داداشم طلاییه ولی موهای من و خواهرم پر کلاغی و مشکی ...
این بی انصافیه واقعاااا T-T موهاش طلاییههههه TT موهای عمم و پسرش هم طلایی ولی من تا چند وقت پیش فکر میکردم عمم رنگ کرده
موهاشو ولی تا عکس بچگی هاشو نشونم داد که موهای خودمه و تا به حال رنگشون نکردم نتونستم باور کنم |:<
ولم کنید T-T میخوام سر به بیابون بزارم ...
نه اخه چرااا ؟؟ من از همه لحاظ باید شبیه بابام باشم غیر از موهام ؟؟
این کرم جهنده (داداشم ) هم نذاشت از موهاش عکس بگیرم بزارم "-"
پی نوشت : روز سه شنبه هفته ی قبل رفتم خونه ی میم خ D"= خیلی خوش گذشت
پی نوشت : شیرینی مربایی T-T
پی نوشت : من لحظه ی سال تحویل گریه کردم ._. یعنی تا اخر سال گریه میکنم ؟ واقعا دست خودم نبود یهو دیدم اشکام سرازیر شدن
پی نوشت : من به داداشم میگم :
موهاتو میدی به من ، منم موهامو میدم به تو
داداشم : نه ،موهای تو زشتن |:<