خیلی وقت بود دلم میخواست راجب این موضوع بنویسم اما همش دست دست می کردم و به بعدا موکولش می کردم ولی احساس میکنم شاید الان درست ترین زمان برای نوشتن اینجور چیزا ست من توی یه شهر خیلی خیلی کوچیک بزرگ شدم ، از اون جاهایی که اگه تقی به توقی بخوره ،دهن به دهن می چرخه! جایی که حتی اگه چادر نپوشی روزگارت رو مردم با درست کردن کلی حرف پشت سرت سیاه میکنن ، جایی که پدر و برادر های آدم ، دخترا و خواهراشون میکشن حتی بدون ذره ای عذاب وجدان و حتی شاید با افتخار که برای حفظ آبرویی که معلوم نیست چیه !!! نمیدونم باور میکنید اما نه ولی این جور خبر ها دیگه چیز عادی شده حتی و بدتر از همه اینکه هیچ کس طرف دختره رو نمی گیره و میگن حقش بوده !!! می خواسته درست لباس بپوشه ، میخواست به حرف پدرش گوش کنه و با مردی که سی سال ازش بزرگ تره ازدواج کنه ، می خواست عاشق نشه و... جایی زندگی کردم دختر ها هیچ وقت حق داشتن ارث و میراث ندارن ، جایی که هنوز فکر میکنن زن ناقص العقله ، جایی که یه دختر چهارده پونزده ساله ازدواج می کنه با کسی که جای پدرشو داره ، جایی که نژاد پرستن اکثر آدم هاش ، حتی بعضی از هم سن و سال هم هستن که بچه دارن درحالی که خودشون هنوز بچه ان چطور میخوان یه بچه ی دیگه رو بزرگ کنن ؟! وقتی هم که ازدواج کنن مجبورن از درس و همه چی بگذرن ، بشینن توی خونه چرا ؟ چون زن جاش توی خونه ست!! سطح فکری و عقل این آدما زیر صفره .. چقدر استعداد ها هدر رفته به خاطر مغز های پوسیده ی این آدما ! و میدونید از چی بیشتر از همه متنفرم اینکه اینجور چیزا برام عادی شده برای همه عادی شده درحالی که نباید باشه !!! این جور چیزا نرمالنیستن واقعا نیست . حتی هستن دختر هایی که نمیتونن خودشون تصمیم بگیرن با کی ازدواج بکنن ! حرف زدن با اینجور آدما ها حتی دردناک تره چون نمیخوان بفهمن هیچ چیزی رو !! از طرفی هم نمیتونم همه ی این ها رو رو به همه آدمایی که اطرافم هستن تعمیم بدم چون که هستن هم آدمایی که طرز فکرشون فرق داره حتی !! من خودم توی چنین خانواده ای بزرگ نشدم که هر روز به خاطرش شکر گذارم اما نمیشه گفت آداب و رسوم خانواده ام بی تاثیر از اینجور چیز ها نبوده ، بالاخره وقتی جایی زندگی کنی که چنین هنجار ها و مضخرفاتی وجود داره روی ناخوداگاهت تاثیر می ذاره چه به بخوای چه نخوای !! و این چیزیه که متنفرم ازش و می دونید چی بیشتر عصبانیم میکنه اینکه اکثر دختر و زنهایی که میشناسم شکایتی از این وضعیت ندارن ، انگاری به خودشون قبولوندن که ارزششون همینقدره .. دلم میخواد یه روزی برسه که هرکس هرجوری که دوست داره زندگی کنه تا جایی که به کسی آسب نرسونه ؛ هرکس بتونه عقیده ی خودش رو داشته باشه ، کسی دوست داره چادر بپوشه و حجاب داشته باشه ، کسی هم نمیخواد نداشته باشه با هر پوشش و عقیده ای یه زندگی آزاد داشته باشیم. آرزو دارم جایی زندگی زندگی کنم که حقوق زن و مرد برابر باشه ..جایی زندگی کنم که این عقاید و مضخرفات جایی نداشته باشن ... (: