۱۳ مطلب با موضوع «چالش سی روز ژورنال نوشتن» ثبت شده است

روز سوم

ممکنه بپرسید مرضم چی بود چالش رو ادامه ندادم ؟؟؟ 

و خب باید بگم خودمم دقیق نمیدونم ! یهویی دل سرد شدم خواستم ادامه ندم ._. و خب شایدم به یه سری اتفاقات عجیب که دوباره ناراحتم کردن

مربوط بشه . میدونین خیلی دلم میخواد از ناراحتیام اینجا بنویسیم ولی نمیدونم همین که میخوام شروع کنم یه حس بهم میگه که خب چرا الان

دقیقا داری این کارو میکنی ؟ مگه برا کسی مهمه ؟ نمیدونم جدیدا  داخل بیانم احساس تنهایی میکنم ، یه حس غریب بودن دارم ...

یه فکت خوندم که میگفت دلیل اینکه گاهی اوقات دلمون یهویی و بی دلیل میگیره اینکه یه نفر از این دنیا رفته و هیچکسو نداره که براش گریه کنه و

برای همین یه نفر انتخاب میشه تا ناراحت بشه براش (: 

پی نوشت : راستش دیروز برای دومین بار رفتم مدرسه  و یه خبر خیلی غم انگیز شنیدم ...یکی از دخترای مدرسمون خودکشی کرده و الان داخل

کما ست...حالم خیلی خراب شد 

پی نوشت : کاش بتونم از این جای نحسی که زندگی میکنم فرار کنم ..! 

  • ۸
  • نظرات [ ۴ ]
    • Ayame ✧*。
    • سه شنبه ۲۸ بهمن ۹۹

    روز دوم

    امروز روز دوم چالشه ...("=

    نمیدونم ولی این چالشه خیلی حس خوبی بهم میده *-*

     

    امروز بعد مدت ها ورزش کردم اونم  به زور مامانم که بهم میگفت عین یه کوالا تنبل شدم  و خیلی بی حالم ._. 

    ولی گمونم مامانم راست میگه ! خیلی بی حال شدم و اصلا حوصله ی هیچ کاریو ندارم انگاری یه چیزی انرژیمو ازم گرفته باشه

    فک میکنم دلیل اصلیش اینکه یه روز از برنامه درسیم عقب موندم و بعد از اون دیگه همه چیز بهم ریخت و هیچی درس نخوندم و شایدم به خاطر

    استرس باشه "-" ای کاش دلیلشو میدونستم 

     

    امروز سر یکی از کلاسای انلاینم سوتی افتضاحی دادم ^^ و به فنا رفتم خیلی شیک و مجلسی 

    میخواستم یه پیام به یکی از همکلاسیام بدم و اشتباهی  فرستادم گروه درسی ._. عاه 

    میدونین چیزی به اسم واتساپ جی بی باید از روی زمین برداشته بشه !!! اغا خیلی بده 

    هر پیامی و وضعیتی رو حذف بکنی برا اونایی که اینو دارن حذف نمیشه |: اق 

    و یه نکته ی دیگه ، میدونید چرا  از انجام دادن کار دستی بدم میاد ؟؟  چون  نه استعداد دارم و نه حوصله شو 

    یعنی دیروز همه خونه رو بهم ریختم تا یه قلمدان  برا درس هنر درست کنم اخر سرم مامانم برام درست کرد "-" 

    شما واقعا چطور میتونین کاردستی های کیوت درست کنین؟ چند وقت پیش یه عروسک درست کردم ، خیلی ترسناک شد 

    عکسشو ادامه میزارم ~

    پی نوشت : اگه دونستین چی وقتی هوا خیلی سرده و ابری میچسبه ؟ معلومه بستنی *-* 

    اونقدر که بستنی تو زمستون مزه میده داخل تابستون نمیده 

    پی نوشت :  برام دعا کنید مث ادم امروز درس بخونم "-"

    پی نوشت : زیبایی حقیقی نباید تموم میشد !! نبااااید نباااید ..

  • ۷
  • نظرات [ ۷ ]
    • Ayame ✧*。
    • دوشنبه ۲۰ بهمن ۹۹

    روز اول

    امروز خیلی بهم حال ^^

    چون بعد دو ماه رفتم مدرسه و خب ...شیش نفر همش اومده بودن (": این مهم نیست 

    مهم اینکه که میم خ اومده بود *معلم ادبیاتم و کراش وبهترین دوستم در واقعیت* اون اول فک کردم نیومده ولی بعدش که دیدم از دفتر اومد بیرون

    عین چی ذوق کردم (*=

    و بعد مدرسه هم پیاده باهم برگشتیم خونه درواقع خونه هامون داخل یه مسیره و یه جورایی همسایه حساب میشیم ولی

    میخواد از این محله بره ._.  دلم نمیخواد  بره ..

    داخل راه درباره کتاب ملکه سرخ حرف زدیم *کتاب ملکه سرخو خونده * و کلی کتاب دیگه ..

    خلاصه اینکه کلی حرفیدیم ^-^

    انی وی ...از موضوع اصلی کلا دور شدم "-" 

    میخوام یه چالش 30روزه شروع کنم ، نمیدونم تا اخرش پیش میرم و میتونم یا نه ! ولی تلاشمو میکنم 

    پی نوشت : آهنگ you were good to me از Jeremy zucker رو حتما گوش بدین *-* 

  • ۶
  • نظرات [ ۵ ]
    • Ayame ✧*。
    • يكشنبه ۱۹ بهمن ۹۹
    "I'am out with lanterns looking for my self "
    _Emily Dickinson

    あなたは私を遠くに置き去りにし、説明さえしませんでした

    In the end we'll all become stories<3
    نویسندگان