۸ مطلب با موضوع «Challenges» ثبت شده است

گریزی به سوی کتاب | Seven Husband of Evelyn Hugo

Seven Husband of Evelyn Hugo 

" By Taylor Jenkins Reid "

Goodreads rate:4.44

My rate : 4.5  

Book's vibe   

خلاصه ی داستان : اِولین هوگو بازیگر مشهور هالیوودی که پس از سال ها دراما و شایعه های جورواجور، تصمیم میگیره داستان هفت ازدواج شکست خورده ی خودش رو برای یک روزنامه نگار خاص تعریف کنه.ماجرای هریک از اون ازدواج ها چی بوده ؟ چرا همشون شکست خوردن و مهم تر از همه اِولین واقعا کدومشون رو دوست داشته و آیا عاشق کسی بوده ؟ و چرا میخواد داستانش رو فقط برای مونیکو که حتی یه نویسنده ی معروف هم نیست تعریف کنه ؟

♡~

  • ۸
  • نظرات [ ۶ ]
    • Ayame ✧*。
    • پنجشنبه ۵ مرداد ۰۲

    صاحب این وبلاگ فوت کرده است.

    همیشه ی همیشه دلم میخواست اخرین لحظه ی مرگم لبخند روی لب هام باشه حتی اگه به دردناک ترین شکل ممکن هم که شده این دنیا رو

    ترک کنم. اینجوری شاید فراموش شدنم برای کسایی که مرگمو به چشم میبینن سخت تر بشه و یا شاید تا همیشه توی ذهنشون هک بشم .

    حتی شده مرگمو باشکوه تر میکنه .

    دوست دارم اخرین لحظه ی عمرم کسایی که دوستشون دارم کنارم باشن ، توی تنهایی مردن ترسناکه 

    اینکه وقتی بمیری که بقیه ی عزیزات زود تر از تو رفتن و دیگه کسی توی این دنیا نیست که یاد تو رو زنده نگه داره ، دیگه مرگت برای کسی تفاوتی

    ایجاد نکنه ، اینکه کسی دلتنگت نشه ، کسی  برات گل رز قرمز سر خاکت نیاره زیادی غم انگیزه حتی یه فاتحه هم نثارت نکنن غم انگیزه 

    حالا واقعا میفهمم مرگ واقعی یعنی وقتی فراموش بشی ....

    گاهی وقتا مرگ خودمو خیال پردازی میکنم

    اینکه چطور میمیرم ، چه بلایی سر اینجا میاد ، چه بلایی سر مامان و بابام میاد ، خواهرم چقدر ناراحت میشه ؟

    حتی با تصورشم قلبم دردمیگیره 

    خنده داره ولی من حتی ممکنه واسه مرگ خودمم گریه کرده باشم ، راستش دلم نمیخواد در اثر بیماری بمیرم .

    از بچگی دوست داشتم یه مرگ فداکارانه داشته باشم مثل قهرمان داستانا ، مردن در راه کسی که دوستش داری ، برای نجات جون کسی 

    اینکه ازم به عنوان یه آدم خوب و مهربون که حتی شده توی یه روز از زندگی کسی ، حتی یه ثانیه از اون روز رو براشون ساختم و باعث لبخند کسی شدم 

    ولی خب مردن آدما دست خودشون نیست حداقل میتونم ساعت 00:00 آرزو کنم لبخند قبل از مرگ رو داشته باشم . 

    حتی به اینم فکر کردم که یه نامه واسه یه نفر بزارم  و وقتی مردم بیاد و به آدمایی که اینجا هستن بگه

    که من از دنیا رفتم و برام  مراسم یاد بود بگیرن که یه وقت فکر نکنید گذاشتم و رفتم و یه وقت شما رو از واقعه

    ی مرگم بی خبر نزارم .راستش خیلی به این فکر کردم روی سنگ قبرم چی نوشته بشه ولی هیچ وقت

    نتونستم به نتیجه ای برسم

    ولی میخوام این که روی سنگ قبرم چی نوشته بشه رو به عهده ی کسایی که دور و برم بودن و ازم زیاد خاطره

    دارن بزارم ، میخوام اونا بر اساس چیزی که ازم به یاد دارن واسم چیزی بنویسن .

    با این حال اگه قرار باشه پونزده سالگی اخرین عدد روی  کیک تولدم باشه باید بگم زندگی بدی نداشتم ،

    تجربه های وحشتناکی رو حس کردم ،  از لحظات شیرین و قشنگ بی بهره نبودم ، با آمای زیادی اشنا شدم ؛ خوب و بد..

    ولی هنوز امیدوارم بتونم طعم های مختلف زندگی رو بچشم ، هنوز از زندگی کردن سیر نشدم ...

    خب! این یه چالشه که داخل وب مائو دیدم هرچند دعوت نشده بودم ولی دوست داشتم بنویسم و از اینجا

    شروع شده ^^...

     

    خب از اونجایی که خیلیا انجام دادن ولی دعوت میکنم از : موچی-سمر- آرورا اگه تشریف فرما شدن-زینب دمدمی و هرکسی که دوست داشت ..*-*

    +حالا اگه من یه روز مردم ، با چی یاد من می افتین ؟؟اولین خاطره ای که ازم یادتون میاد چیه ؟ 

    پی نوشت : انتخاب عکس برای پست سخترین کار یه وبلاگ نویسه ، باور کنید 

     

  • ۱۳
  • نظرات [ ۲۲ ]
    • Ayame ✧*。
    • جمعه ۱ مرداد ۰۰

    چالش ساکورا =")~

     

    صرفا جهت تغییر و تحول حس و حال میخوام این‌چالش کیوت رو انجا بدم که خیلی وقت بود دلم میخواست انجام بدم حتی اگه شده چند دقیقه هم از اون فکرای لعنتی خلاص شم (= 

    راستش دو نفر توی این مدت خیلی بهم کمک کردن و من نمیدونم اگه نبودن چیکار باید میکردم ! اون دونفری که میدونین کیا هستید ، ازتون با تمام وجودم ممنونم (= 

    خب توت فرنگیتون بازگشته !؟ دلتون تنگ شده بود ؟! هوم ؟

    ببخشید که با پست قبل یکم حالگیری کردم و چیزهای درستی ننوشتم ولی خب اینجا تنها جاییه که نوته هامو محدود نمیکنه و میتونم  از هرچی دوست دارم صحبت کن و از این‌نترسم نکنه هیچ‌کس درکم نکنه و یا بد تر قضاوتم کنه ! 

    انی وی ... 

    بریم سراغ چالش (= 

  • ۴
  • نظرات [ ۶ ]
    • Ayame ✧*。
    • چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۰۰

    هنوزهایم ...دلایلی برای زندگی

    الان که دارم اینو مینویسم بارون داره می باره ..
    چقدر که دلم بارون میخواست . خدایا شکرت...
    هوا اونقدر قشنگه که اگه خطر رعد و برق نبود دلم میخواست بیرون بخوابم و ستاره ها رو نگاه کنم (^=
    خب حقیقتا دوباره انگاری انرژیم برگشته و خیلی خوشحالم که زیاد طول نکشید. میخوام واقعا آدم شم ، واقعا اینو میگم ._.
    یعنی باید آدم شم باید.. تا هنوز هام هنوز باقی نمونن
    نمیدونم چرا یه وقتایی آروز میکنم که ای کاش بمیرم
    درحالی که من هنوز ژاپن نرفتم ..
    هنوز دوستای مجازیمو ندیدم
    هنوز کنسرت لونا نرفتم و لایت استیک نخریدم
    هنوز کتاب و داستانمو ننوشتم
    هنوز موهامو رنگ نکردم
    هنوز نتونستم تنها از خونه بیرون برم
    هنوز نتونستم داخل کافه بیان کار کنم
    هنوز کلی کتاب نخوندم
    هنوز کلی فیلم ندیدم
    هنوز کلی از نقاط دنیا است که دلم میخواد ببینم
    هنوز فلکس واگن صورتی نخریدم
    هنوز رانندگی یاد نگرفتم
    هنوز صمیمی ترین دوستم رو پیدا نکردم
    هنوز با دوست صمیمی ناپیدام مسافرت نرفتم و باهاش پیژامه پارتی نگرفتم
    هنوز استایل لولیتا نپوشیدم و مهمونی چای نگرفتم
    هنوز با میم خ نرفتم کتاب خونه و کافه و باهاش به اندازه ی کافی حرف نزدم
    هنوز نتونستم ولاگ بگیرم
    هنوز نتونستم شبا یا حتی روزا برای عوض شدن حال و هوام بیرون برم
    هنوز استایل های مختلف رو امتحان نکردم
    هنوز نتونستم آشپزی یاد بگیرم
    هنوز نتونستم خوب نقاشی بکشم
    هنوز نتونستم عاشق بشم
    هنوز نتونستم برم اکادمی اسب سواری
    هنوز نتونستم برای خودم گربه داشته باشم
    هنوز به هدفم نرسیدم
    هنوز و هزارن هنوز دیگه ....

    پی نوشت : این یه چالش داخل وب کیدو بود و از هرکی این پست رو میبینه میخوام این چالشو انجام بده ^-^
    پی نوشت : خب ...من عاشق توت فرنگی ام 🍓

    پی‌نوشت : گیلاس یا توت فرنگی ؟؟؟ من که عمرا بتونم انتخاب کنم ._. 

     

    بعدا نوشت : الان فهمیدم همه آهنگ هام حذف شدن....

    بهم بگین این یه کابوسه ....نهههه 

    چطور ممکنه ؟؟؟

  • ۱۱
  • نظرات [ ۵ ]
    • Ayame ✧*。
    • جمعه ۸ اسفند ۹۹

    آیامه به چند سوال پاسخ میدهد *-*

    فغفعفع

    درود به اهالی بیان D":

    غارنشین بازگشته ...XDD

    همین الان بنده از پای کلاس های مجازی کمرشکن پا شده و متوجه شدم که فردا قراره حضوری بریم مدرسه(": و من خیلی خرم ذوقه چرا ؟؟ چرا

    شو بعدا در ادامه میفهمین ^^

    خب ...

    این یه چالشه که داخل وب یومیکو دیدم و هرکی هم که الان داره واسه اولین بار میبینه *که بعید میدونم * از طرف من دعوته (": ~~

    پ.ن : کسی میدونه چطوری فونت وبلاگ رو عوض کنم ، من هرچی سعی کردم نشد ): یکی کمک میکنه ؟؟

    پ.ن : کسی یدونه چرا نمیتونم آهنگ بزارم ؟؟غیب میشه یهو ..

    پ.ن : من بالاخره گوشی گرفتممم ^^ و از این بابت اصلا خوشال نیستم ._. والا ...من گوشی مامانمو بیشتر میدوستم خو 

    پ.ن :چرا  پستای من همش چرت و پرت !! چرا شما حتی اه ناله هم مینویسین خیلی قشنگه ، یکی پاسخگو باشه 

    پ.ن : میخوام چالش سی روز شرح حالو شروع کنم (": میدونم مال خیلی وقت پیشه ولی بهتر از هیچیه خب 

    پی نوشت : میدونم شور پی نوشت رو در اوردم .___.

    چیزی به نام ادامه مطلب شما را میخواند ..

  • ۵
  • نظرات [ ۸ ]
    • Ayame ✧*。
    • شنبه ۱۸ بهمن ۹۹

    نامه ای به هشتاد سالگی من

     

    من عزیزم

    نمیدانم این نامه را میخوانی یانه ؟ اگه الزایمر نگرفته باشی تا آن موقع حتما این را خواهی خواند چون من تو را  کمتر نه ولی بیشتر از همه

    میشناسم . اگر تغییر نکنی ، اگر دیگر گذشته ات برایت مهم نباشد و نخواهی رویاهایت را به یاد بیاوری و ببینی که به آن ها رسیده ای یا نه

    الان که این را  داری می خوانی هشتاد سالت است  و نزدیک به یک قرن عمر کرده ای ...

    حتما خسته ای و با کوله باری از تجربه هایی که از هشتاد ، سصید و شست و پج روز زندگی ات کسب کرده ای و عینک روی چشمانت و گیس

    های خاکستری مایل به سفیدت داری این نامه را میخوانی و صد البته که با خواندش گریه خواهی کرد ، از صمیم قلبم امیدوارم که اشک شوق

    باشد .

    میدانم ...

    غم های زیادی دیده ای ، اشک ها ریخته ای

    شادی کرده ای ، خندیده ای ، اشک شوق ریخته ای

    اتفاقات زیادی سرنوشت برایت رقم زده

    اتفاقات خوب و بد ، شاد و غمگین

    نا امید شده ای ، شکست خورده ای

    بلند شده ای و با قدرت ادامه دادی

    حداقل امیدوارم که چنین کاری را انجام داده باشی ، چون باید بدانی که تو یعنی من بدون رویاهایت هیچ نیستی ، یعنی هیچ نیستیم .

    رویاهای من و توست که باعث شده هنوز سرپا باشیم ، شوق رسیدن با ان هاست که قلبمان هنوز روشن است. قلب من هنوز روشن است ،

    امیدوارم که تو در اینده آن را خاموش نکنی بلکه پر نور ترش کنی ، امیدوارم  که من را به تک تک رویاهایم رسانده باشی ، باید این کار بکنی

    نه برای کسی دیگر فقط برای من یعنی خود خود خودت ..

     برای دختر چهارده ساله ای که کنار پنجره نشسته و به ورای کهشان ها می اندیشد  (: 

    با عشق از طرف : نگین

     

    "چهاردهم دی ماه هزار و سیصد و نود و نه ."

     

     

    پی نوشت : مرسی از ناستاکا چان که منو به این چالش دعوت کرد .

    میدونم که خیلی دیر گذاشتم ولی خب .

    از طرف من هر کسی که اینو ننوشته دعوته (":

  • ۵
  • نظرات [ ۳ ]
    • Ayame ✧*。
    • يكشنبه ۱۴ دی ۹۹

    طعم یه آهنگ و کرونای مثبتی که منفی شد

                    

     

    یه خبر نسبتا خوب (("=

    قرار نیست برم کرمان و این یعنی چی ؟؟من به پست گذاشتن ادامه میدم و از لب تاپ و زندگی اینترنتی ام جدا نمیشم عییح *---*

    قرار بر این شد داخل کلاس های انلاین ریاضی شرکت کنم چون وضعیت کرمان قرمز شده و اینا دیگه [= 

    باید براتون یه چیزی رو تعریف کنم و احتمال داره شاخ در بیارین XD خاب داستان از این قراره .....

    من تا همین دیروز فکر میکردم کرونا گرفته بودم و دیگه قرار نیست کرونا بگیرم و این در صورتی هست که کرونا نگرفته بودم |": بزارین درست بگم :

    مامان بزرگ من رفت بود سر یه مراسمی برای همین همیجوری الکی رفت تست کرونا داد هیچ علائمی نداشت هیچی ، حالش کاملا خوب بودا 

    از قضا تستش مثبت در میاد ||": کل خانوادمونم با مامان بزرگم ازتباط داشتیم یعنی من خودم به شخصه دیشب پیش مامان بزرگم خوابیدم 

    خب 21  روز میگذره و ما هم هیچ علائمی نداشتیم الان دقیق از اون روزی که مامان بزرگم آزمایش داده بیشتر از 30 روز میگذره

    و من هنوز یه سرفه هم نکردم و خب نکته جالبش اینجاست که همین دیروز از 4030 زنگ زدن و گفتن که نه شما کرونا ندارین و نداشتین دستگاه

    اشتباه کرده از این به بعد مراقب خودتون باشید |"": 

    اغا یعنی چه ؟؟ من چقدر دلم خوش بود دیگه کرونا نمیگیرم بعد این خانمه میگه نه شما کرونا نداشتید XDD 

     

     

    بازم از موضوع اصلی میل ها فاصله گرفتم ["= از مائو چانم، ناستاکا و سحری تشکر مینمایم بابت دعوت کردن من به این چالش  *^*

    به نظرم این کیوت ترین و قشنگ ترین چالش ممکن بود من که خیلی دوسش دارم و خب  انتخاب اهنگاش خیلی برام سخت بود D";

    همه این آهنگ ها به شدت توصیه می شوند ^-^

    راستش من همیشه معنی اهنگ ها رو نمیخونم پس اگه طعم و شخص با معنی اهنگ منطبق نبود پس گومن [';

     

    1 : You need to calm down - Taylor swift 

    تصورم از این اهنگ یه دختر که هرچی که میخواد رو در اختیار داره عاشق آرایش کردن ، موهای بلود و کوتاهی داری یه رژ لب قرمزم زده با لباس

    مجلسی کوتا قرمز رنگ با کفش نقره ای ((":

    این اهنگ گمونم مزه ادامس توت فرنگی داره *--*

     

    2: Heejin -major9

    تصورم از این اهنگ یه دختر با چشمای عسلی و موهای مشکی و همچنین لباسی که از گلای خیلی خوشگل درست شده با یه صورت گرفته و

    ناراحته  چون کسی رو که دوسش داشته از دست داده  ولی میخواد اونو فراموش کنه و بازم شاد باشه ((:

    راسش طعم این اهنگ خوب..طعم خاصی نداره ولی بوی گل رو احساس میکنم D'=

     

    3 : WANNABE - ITZY 

    تصورم از این اهنگ یه دنسره با لباس اسپرت و موهای بنفش و چشمای قهوه ای روشن که عاشق رقصیدنه  همیشه هم آبنبات داخل دهنشه 3:

    این اهنگ مزه آبنبات لیمویی میده ^~^

     

    4 : Parler a mon pere - celine dion 

    *این یه اهنگ فرانسویه به اسم میخوام با پدرم حرف بزنم *

    تصورم از این اهنگ یه دختره که عاشق پدرشه اما پدره از دنیا رفته و این دختره نتونسته با اون خداحافظی کنه و عذاب وجدان داره 

    میخواد برای همین به تمام دنیا سفر کنه چون آرزوی پدرش این بوده ((": 

    این اهنگ طعم قهوه رو میده [';

     

    5 : Never enough - loren allred

    تصورم از این اهنگ یه دختره با کلی رویا و آرزو و میخواد خودشو به دنیا ثابت کنه و به رویاهاش برسه و زندگی جدیدی رو شروع کنه این دختر موهای

    مشکی و چشمای قهوه ای  که برق امید در اون ها وجود داره 

    این اهنگ مزه شیرینی داره گمونم *----* 

     

    6 : Breathing - Ariana grande 

    یه دختر با موهای بلند و طلایی و چشمای سبز این دختر یه بار نزدیک بوده داخل دریا غرق بشه ولی نجات پیدا میکنه و بعد از اون همیشه از اب

    می ترسیده اما میخواد به همه ترس هاش غلبه کنه و شجاع بشه D':

    این اهنگ مزهی ترشی داره *^*

     

    7 : Secert story of sawan - iz*one

    تصورم از این اهنگ یه دختر خیلی کیوت و کاوایی با موهای خرمای مایل به طلایی  و چشمای آبیه با یه لباس خیلی کیوت بنفش کم رنگ   که

    دامن پف پفی داره و کفشای خیلی ناز سفید پوشیده و همیشه یه خرگوش عروسکی همراهشه  . این اهنگ مزه کیک توت فرنگی با خامه

    میده=^=

     

    8 : Human - Chiristina perry 

    یه دختر سیاه پوست که به خاطر رنگ پوستش داخل مدرسه خیلی مسخره میشه  و افسردگی میگیره و حتی دیگه نمیخواد به زندگی ادامه بده اما

    تصمیم میگیره  به بقیه نشون بده که پوست تیره دلیل نمیشه که نتونه برای جامعه مفید باشه پس میخواد همه تلاششو بکنه تا به هدفش برسه

    ("= 

    این آهنگ مزه شکلات تلخ میده *-*

     

    9 : without me - Halsy 

    یه دختر خیلی عادی که زندگی خوبی داره با موهای قهوه ای و چشمای براق زرد رنگ D'=  با یه تیشرت آبی و شلوار جین و  عاشق اسب هاست

    و میخواد مربی اسب سواری بشه [';

    این اهنگ مزه ارامش بخشی داره مثل چایی *^*

     

    10 : HAVANA - Camila Cabello

    یه دختر با موهای فرفری و پوست سفید و چشمای مشکی که داخل هاوایی زندگی میکنه و همیشه شاده و آواز میخونه و یه گیتاره داره و لباسای

    گل گلی میپوشه ^-----^

    این اهنگ مزه شوری داره ^~^

     

    اخیش بلاخره تموم شد "^" هرکسی که این چالش رو ننوشته دعوته ((":

     

    پ.ن : خیلی خسته شدم هاه

    پ.ن 2 : امروز بلاخره یه کار مفید کردم و پنج درس زبان خوندم هوراا *--*

    پ.ن 3 : خیلی گرسنه ام هووف 

    پ.ن 4 : دلم لواشک میخواد "^"

     

     

     

     

  • ۴
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • Ayame ✧*。
    • دوشنبه ۹ تیر ۹۹

    چالش مرام نامه با چاشنی خزعبلات

                    

     

    این چند روزه خیلی سردرگمم خودمم در واقع  دلیلش رو نمیدونم گمونم بیشترش به درسم مربوط بشه یا شایدم به خاطر اینکه که زیادی به آینده

    فکرمیکنم .

    میخوام برم کلاس ریاضی ثبت نام کنم و یه آزمون ریاضیم در پیش دارم و یه احساس افتضاحی دارم و اونم اینکه هیچی از ریاضی حالیم نمیشه |":

    تصمیم دارم مدرسه ام رو عوض کنم شایدم عوضش نکنم ، علت اصلیشم معلم ریاضیمونه خیلی رو مخمه و کاری کرده حالم از درس ریاضی 

    بهم بخوره `^`

    هنوزم که هنوزه  برای این آزمون لعنتی هم هیچی نخوندم و کلا تصمیم دارم بشینم یکم درس بخونم یکم تست تمرین کنم خدااع من چقدر بدبختم ||":

     

    احساس میکنم امسال نسبت به درسم خیلی بی توجه بودم . کلاس زبان و برنامه ایم که برای خوندن درس زبان چیدم همچنان پا برجاست .

    راستش اونقدر عذاب وجدان درس نخوندن دارم که دیشب کلی  گریه کردم راستش خیلی این گریه هام بهم کمک کرد باعث شد یکم بهتر و منطقی

    تر فکر کنم شاید دلایلم برای گریه کردن خیلی چرت و مسخره باشه ولی برای خودم مهمه ((":

    و اینکه بگم این کلاس زبان و ریاضی هم داخل شهر خودمونم نیست و باید بریم خونمون کرمان و این یعنی اینکه فک نکنم بتونم به لب تاپم

    دسترسی داشته باشم چون بابام امتحان داره و باید با لب تاپ امتحان بده ||"= و اینکه چون سرکاره با ما کرمان نمیاد |"""": از این مضخرف تر چی

    میتونه باشه ؟؟  و همیجا رودبار میمونه و من میمانم و هزاران انیمه ندیده  و پست نذاشته و بدبختی و ....

    میتونم تا فردا همش غر بزنم و از زمین و آسمون ایراد بگیرم  و کاملا از موضوع اصلی پرت شدم  |": اصلا یادم رفت `^`

     

    مرسی از مائویی که منو به چالش مرام نامه دعوت کرده [": کاملا در جریانم که این چالش رو خیلی دیر گذاشتم ولی خب منم گرفتاری دارما !! 

    "اگه خوابیدن و خوردن گرفتاری حساب میشه !!XD"

    این چالش در واقع همون قوانین وبه که همه داخل میهن بلاگ همه میزاشتن به نظر منم قانون براش اسم خوبی نیست همون بگیم نکته های

    فسقلی بهتره چون ما اینجا دادگاه نداریم که !! پس بهتره خودمون رعایت کنیم  تا یه فضای دوستانه بهتری داشته باشیم D'=

     

    مرام نامه منم اینجاست  خیلی خوشنودم میکنین که این نکته ها رو داخل محدوده وبلاگم رعایت کنین =] 

     

    پ.ن 1 : زینب چان آریگاتو بابت کارت پستال (("=

    پ.ن2 : همچنان درگیری من با خودم ادامه داره ||": 

    پ.ن 3 : اعصابم بهم ریخته قرار نیست تا چند وقت به لب تاپ دسرسی داشته باشم !! هوووف 

    پ.ن 4 : اگه انیمه تیغه شیطان رو ندیدید پس حتما ببینینش چون واقعا قشنگهه من همچنان درگیرشم [";

          1234

     

                         

                                   

     

     

     

  • ۳
  • نظرات [ ۵ ]
    • Ayame ✧*。
    • شنبه ۷ تیر ۹۹
    "I'am out with lanterns looking for my self "
    _Emily Dickinson

    あなたは私を遠くに置き去りにし、説明さえしませんでした

    In the end we'll all become stories<3
    نویسندگان