۲ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

The last unicorn

“.There never is a happy ending because nothing ever ends”

 We are not always what we seem ,and hardly ever what we dream 

  • ۱۱
  • نظرات [ ۲ ]
    • Ayame ✧*。
    • سه شنبه ۱۳ دی ۰۱

    تو مغزم چی میگذره ؟ | Hot chair

             

    این روزا ذهنم خیلی شلوغ پلوغه و وقتی اینطوری ذهنم شلوغ میشه تنها کاری که میخوام انجام بدم اینکه که فرار کنم مثلا همین الان باید به کلاس های عقب موندم برسم و ریاضی بخونم و کلی درس رو سرم ریخته ولی یهو هوس پست گذاشتنم کرد اما امان از وقتی که وقتم آزاده ، اونوقته که زمان مثل برق و باد میگذره و من واقعا نمیفهمم چی شد ! واسه شما هم این روزا زود میگذره ؟ واسه من که  اینطوریه . من هنوز از پاییز قشنگم به اندازه ی کافی سیر نشده بودم  که زمستون اومد ..... هوا این روزا خیلی قشنگه و وقتی هوا و آسمون خوب باشه یه جون به جون های من اضافه میشه و یه انرژی جادویی قشنگی همه ی وجودمو میگیره که توصیفش کار کلمه ها نیست (= 
    این روزام بیشتر صرف رفتن به مدرسه میشه ، درس خوندن میشه  یه زندگی روتین وار و شاید خسته کننده ؟
    بیدار میشم ، توی راه درس میخونم ،میرم مدرسه . توی مدرسه جدیدا با همکلاسی هام رابطه ی خوبی دارم و این خوشحال کننده ست چون قبلا اصلا نمیتونستم تحملشون کنم ولی الان یکم اوضاع بهتره و میدونید چی این روزا رو دوست دارم ؟  اینکه یه دیوار دور خودم چیدم و در واقع  I  am on my own  و اگه حالم خوب باشه و تصمیم بگیرم خوب نگهش دارم به هیچ کس اجازه ی خراب کردن روزمو نمیدم ، زیاد با آدما حرف نمیزنم ولی بیشتر از قبل نه اونجوری که نامرئی شم ، به حرفای آدما گوش میدم  گاهی موافقم گاهی به خاطر طرز فکرشون توی دلم براشون احساس تاسف  میخورم !! توی درسام غرق میشم ،  آهنگ گوش میکنم ، فیلم میبینم ، خسته میشم ، گریه میکنم ، گاهی میخندم ....دارم خاطرات خوبی رو میسازم کمابیش شاید ؟ نمیدونم ولی همه چیز خاکستری طوره برام یه بی رنگی مطلق و دوستش دارم ....
    و یه چیزی که توی این مدت شاید تونستم یکم توی خودم تغییر بدم استرس داشتن زیادم بود نسبت به پارسال خیلی بهتر شدم ، همه میگن و راستش به خودم کلی افتخار میکنم که تونستم یه چیز مثبت رو توی خودم تغییر بدم . من کلا از تغییر بدم میاد ولی تغییر های مثبت که نشون میده رشد کردی خیلی حس خوبی داره با اینکه شاید چیز کوچیکی به نظر بیاد ولی برای من یه قدم بزرگ بود....و چیز دیگه ای که وجود داره اینکه من قبلا  اصلا به self love  و اینجور چیزا اعتقادی نداشت و هرچقدر فکر میکردم که چطور میتونم واقعا از ته دلم خودمو دوست داشته باشم برام زسخت بود بیشتر دلم میخواست بقیه دوست داشته باشم و مورد تایید باشم یه قیقت انکار ناپذیر ولی تا وقتی خودتو دوست نداشته باشی نمیتونی انتظار داشته باشی بقیه دوست داشته باشن و خب در مورد بقیه اینکه  I don`t give f*ck  ولی نه اینکه بگم واقعا و اصلا برام مهم نیست که بقیه چه فکری راجبم میکنن نه !! ولی کمتر از قبل به این موضوع اهمیت میدم ...

    پی نوشت : اوقات دلم میخواد فرار کنم   مثل تو فیلما XD  شاید باورتون نشه ولی سناریو فرارمو خیلی دقیق و کامل توی ذهنم چیدم |: 
    نمیدونم ولی رفتن به یه جای دور رو دلم میخواد ، شاید یه مسافرت ؟ خیلی وقته مسافرت نرفتم خییییلی وقته ...

    پی نوشت : میدونید گاهی فکر میکنم دلم بخواد صدای آدما رو کاملا واسه یه روز قطع کنم چه خوب میشد !! *صدای خواهرش روی مخش رفته * 

    پی نوشت : دلم دریا میخواد T-T 

     پی نوشت : امتحانامون رسما از هفته دیگه شروع میشن *ناله و شیون * 

    پی نوشت : ریاضی چرا تو چنین عذابی ؟!

    پی نوشت : دیروز یه فیلم سینمایی دیدم دلم میخواد فراموشی بگیرم دوباره ببینمش !! ((= خیلی قشنگ بووود T^T

    پی نوشت : راستی صدتایی شدم بالاخره XD هر سوالی دارین بپرسین صندلی داغه D"= 

     پی نوشت (این دیگه اخریشه ) : من کامبک لونا بدون چو رو نمیخوام C: 

     

     

  • ۷
  • نظرات [ ۵ ]
    • Ayame ✧*。
    • جمعه ۲ دی ۰۱
    "I'am out with lanterns looking for my self "
    _Emily Dickinson

    あなたは私を遠くに置き去りにし、説明さえしませんでした

    In the end we'll all become stories<3
    نویسندگان