۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

یک سال در نه عکس

نمیدونم شاید به نظر شما یک سری عکس های رندوم و معمولی به نظر بیاد ولی کلی حس و خاطره و چیزایی که دلم نمیخواد فراموش بشن پشت تک تک این عکسا هست D"= 

  • ۱۴
  • نظرات [ ۵ ]
    • Ayame ✧*。
    • دوشنبه ۲۹ اسفند ۰۱

    یازده لبخند 1401| spring is coming

    هیچ ایده ای ندارید که چقدر دلم میخواد بیشتر  پست بزارم ، بیشتر بنویسم از همه ی این افکاری که دارن توی مغزم والس میرقصن ولی نمیدونم چرا اینقدر راجب نوشته هام حساس شدم  قبلا زیاد راجب محتوایی که پست میکردم اهمیت نمیدادم نه به این اندازه !!

    انی وی بالاخره اومدم  طلسمو شکستم تا آخرین پست 1401 رو بنویسم چون حس میکنم وارد شدن به یک سال دیگه بدون اینکه اینجا یه چیزی از خودم باقی بزارم خیلی زشته ! 
    حقیقتا اصلا حس و حال شروع کردن یه سال دیگه رو ندارم ، عید و فلان ...همیشه از بهار متنفرم و براش یه لیست کامل از دلایلی دارم که باید ازش متنفر باشم ولی بهار داره میاد و برای اومدنش از من اجازه نمی گیره !! اگه هم قراره بهار یه چیز داشته باشه که عاشقش باشم اونم بوی بهارنارنج توی حیاطه. امسال اونقدر ها اتفاق های هیجان انگیز و جالبی نیفتاد توی زندگیم ولی پارسال این موقع تازه از مسافرت برگشته بودم ، مشهد و باید بگم یکی از بهترین مسافرت هایی بود که توی عمرم داشتم و به نظرم خیلی خالی از لطفه که نگم چقدر بهم خوش گذشت . داشت برف می بارید موقع برگشتن ، هوا کلی سرد بود دقیقا همون طوری که من دوست دارم ..داخل قطار سرمو به پنجره تکیه داده بودم و داشتم ما تمامش میکنیم رو میخوندم . الان که دارم مینویسم اون مسافرت به نظرم جادویی ترین بود و هست ، خاطراتش مثل یه نوار کاست قدیمی توی مغزم پلی میشه  و باعث شد دلم تنگ بشه واسه تک تک لحظاتش مثل وقتی که با نرجس ساعت ده شب از هتل زدیم بیرون و با اینکه بینی ام از سرما سرخ شده بود و دستام یخ زده بود ولی روی نیمکت نشستیم و چرت و پرت گفتیم و در حالی که هاتچاکلت می خوردیم به همدیگه گفتیم کاش هیچ وقت برنگردیم خونه !! دور بودن از همه چیز خیلی خوبه ولی الان همه چیز متفاوت به نظر میرسه و اون روزا خیلی دور اما بازم  باید بگم چقدر 1401 زود گذشت خیلی خیلی زود و متنفرم وقتی همه ی زندگیم انگاری روی دور 2x انگار . گاهی با خودم فکر میکنم کاش میتونستم بعضی خاطراتم رو برای همیشه و لحظات قشنگ رو برای همیشه فریز کنم توی یه گوی جادویی و همش نگاهشون کنم(فانتزی عجیبیه نه ؟ ) امسالم داره تموم میشه ، چیکار میتونیم بکنیم ؟ 

    این وسط به یک سری از اهداف امسالم رسیدم و فکر کنم حالا میتونم تیکشون بزنم و این حس قشنگیه ((=

    نمیدونم ولی  چرا سر نوشتن لبخندای امسال خیلی فکر کردم با اینکه همه چیز اونقدر بد نبود ولی انگار چیزایی که خوشحالم کردن اونقدر برام بولد و کافی نبوده.

    1-پیشرفت کردن توی درسام خیلی زیاد 

    2- بهتر کردن اضطراب و استرسی که داشتم خیلی بهتر از قبل بتونم کنترل کنم 

    3-مهربون بودن با خودم ( بیشتر خودمو دوست داشتم )

    4- به طرز عجیبی از دو سال قبل خیلی خوشگل تر شدم ._. میدونم عجیبه ولی خیلی خیلی تغییر ظاهری کردم !!

    5- کتاب بیشتر خوندم خیلی بیشتر ( نمدونم چرا اینقدر این لذت رو از خودم دریغ کردم  و زیاد کتاب نمی خوندم !!)

    6-سعی کردم کمتر از آدمای اطرافم متنفر باشم 

    7-فوکوس کردن بیشتر روی  اهدافم 

    8-بیشتر دیدن زیبایی های دنیا ((=

    9- بهتر کردن روابطم با همکلاسی هام (شاید ؟)

    10- موهامو خیلی کوتاه کردم هرچند بعدش کمی پشیمون شدم ولی ..

    11- وقتی معلم ریاضیمون گفت من مثل یه بچه گربه ی مظلوم میمونم (("= و دلش میخواد من دخترش باشم TT

    12- وقتی همکلاسی هام گفتن به نظرشون خیلی خوشگلم و باهام مهربون تر بودن و مخصوصا وقتی آناناس بهم گفت صدام خیلی خوبه TT

    پی نوشت : سال نوی همگی مبارک ، امیدوارم امسال واسه هممون یه سال پر از قشنگی باشه 
    پی نوشت : دلم می خواد قالب رو عوض کنم ولی دلم نمیاد ...هق 
    پی نوشت : تصمیم دارم چالش ژورنال نویسی سی روزه رو شروع کنم تا یکم راه بیفتم و بتونم بیشتر بنویسم 
    پی نوشت : به کسایی که جایی زندگی میکنن که هوا سرد و خنکه حسودی میکنم ، گرمههههه 
    پی نوشت : از حساسیت فصلی متنفرم 
    پی نوشت : گفتم که هوا گرمه ؟

     

     

     

  • ۹
  • نظرات [ ۸ ]
    • Ayame ✧*。
    • يكشنبه ۲۸ اسفند ۰۱
    "I'am out with lanterns looking for my self "
    _Emily Dickinson

    あなたは私を遠くに置き去りにし、説明さえしませんでした

    In the end we'll all become stories<3
    نویسندگان