۸۵ مطلب توسط «Ayame ✧*。» ثبت شده است

The first take - YOASOBI × خزعبل هایم

 

                                              -The first take -

 

 بیان چه مرگشه ؟ 

اهنگ ها رو نمیزاره و حتی عکسارو "-" اعصاب برام نمونده . مجبور شدم از عکسای قبلی استفاده کنم ._.

مدیونید فک کنید عکس پست مربوط با مودم نیست ._. چون نیست ..

این اهنگ بالا رو هم دانلود کنید حتما *-* عاشقشممم ((": 

خیلی قشنگهههههه .......اسپاتیفای واقعا برنامه خوبیه 

موندم چرا من اینو از خیلی وقت پیش پیدا نکرده بودم ؟

شده رفیقمم اصن T-T

اون آهنگ هایی که دوست دارمو برام میاره *-* 

شما هم اگه تا الان نصب نکردین ..بشتابید به سوی اسپاتیفای 

پی نوشت : همچنان در انباری به سر میبرم "-" 

پی نوشت : عاشق انباری شدم~ من  تا اخر عمرم اینجا میمونم تماااام 

پی نوشت : بازم چون فردا امتحان دارم داخل بیان پلاسم -_- 

پی نوشت : بدجوری معتاد بیان شدم   "^"

پی نوشت : نرفتید مانهوای مرگ تنها پایان برای شرورهاست رو بخونید ؟؟ )": *قلبم شکست *

  • ۱۱
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • Ayame ✧*。
    • دوشنبه ۱۱ اسفند ۹۹

    چالش سوفیا *-*

    789

     

    خب خیلی دلم میخواست این چالشو برم (": 

    و به خاطر این الان دارم انجامش میدم چون فردا امتحان دارم *-* خیلی زیباست نه ؟؟

    اصلا من نمیدونم  این چه نفرینیه که ادم حال و حوصله کارای مختلف رو وقتی پیدا میکنه که یه کار مهم تر از اونا یا بد تر از همه یه امتحان

    سخت داشته باشه ..^^ 

    پی نوشت : یادم رفت بگم ..این چالش از اینجا شروع شده 

  • ۹
  • نظرات [ ۶ ]
    • Ayame ✧*。
    • دوشنبه ۱۱ اسفند ۹۹

    روز نهم

    خب خب ....

    من اومدم (": 

    *منی که عرضه چالش سی روزه ندارم چرا چالش شروع میکنم /: واقعا برام سواله ؟؟* 

    امروز از اون روزایی بود که کمر ادمو رسما میشکنه "-" اونقدر تکلیف داشتم و دارم و باید تا اخر شب تمومش کنم .

    الان دقیقا ساعت نه هم کلاس زبان دارم فقط  خدا به دادم برسه >_< معلوم نیست وثوقی امروز رو چه مودی باشه ! 

    من چند روزه اساب کشی کردم به انباری ._. 

    و الانم دقیقا داخل انباری به سر میبرم و کلا قضیه این انباری به دعوای من و خواهرم ختم میشه و اصلانم معلوم نیست سر چیه و فقط میدونم تا

    من یه اتاق جدا گانه برای خودم نداشته باشم آروم نمیگیگیرم و قرارم نیست برگردم "-" 

    ولی خدایش اینقدر داخل سکوته و خیلی باحاله (": 

    تصور نکنید انباریمون از اون انباری ترسناکاست نه ، بیشتر شبیه یه اتاقه ته پارکینگ و خیلیم خوبه ، فقط مشکل اساسیم انه که من میز ندارم ایجا

    "-"

    مجبور شدم یه جعبه بزرگ بزارم جلوروم و روش یه پارچه بندازم -_- 

    و دقیقا در این انباری به حیاط پشتی همسایه مون ختم میشه و من میدونم با اهنگایی که گوش میدم اسایش براشون نذاشتم XDD

    ولی جدا  از این ما یه انباری دیگه هم داریم که خیلی ترسناکه و میدونم که داخلش چیزای مخوفی کشف میشه "-" باور دارم 

     

    پی نوشت : میم خ بهترین معلم دنیاست ! شک نکنید 

    امروز کلاس باهاش داشتیم و در حین اینکه داشت درس میداد داخل پی وی داشتیم سر موضاعات کاملا بی ربط از درس صحبت میکردیم XDD

    میدونید فک میکنم اگه برم کلا یه بخش از موضوعات وبلاگمو به میم خ اختصاص بدم خیلی بهتر شه "-"

    پی نوشت : زندگی سر تا سر درد سره -_- وثوقی خیلی بدجنسه .. 

    پی نوشت : میم خ یه بار بهم گفت که میخواد وبلاگ بزنه |: و شعراشو بنویسه اونجا ..

    وای فکر اینکه دوباره این وبلاگمو کسی بهش بده ، مور مورم میشه ! |: 

    پی نوشت : اما خداراشکر من با درایت تر از این حرفا هستم و به همه دوستان و اشنایان گفتم وبلاگ نویسی رو کنار گذاشته و ادرس وبم رو ، فقط 

    یه حرفشو عوض کردم ^^

    پی نوشت : سوال امروز سخت ترین سوال ممکنه ، زیادی سخته 

  • ۱۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • Ayame ✧*。
    • يكشنبه ۱۰ اسفند ۹۹

    هنوزهایم ...دلایلی برای زندگی

    الان که دارم اینو مینویسم بارون داره می باره ..
    چقدر که دلم بارون میخواست . خدایا شکرت...
    هوا اونقدر قشنگه که اگه خطر رعد و برق نبود دلم میخواست بیرون بخوابم و ستاره ها رو نگاه کنم (^=
    خب حقیقتا دوباره انگاری انرژیم برگشته و خیلی خوشحالم که زیاد طول نکشید. میخوام واقعا آدم شم ، واقعا اینو میگم ._.
    یعنی باید آدم شم باید.. تا هنوز هام هنوز باقی نمونن
    نمیدونم چرا یه وقتایی آروز میکنم که ای کاش بمیرم
    درحالی که من هنوز ژاپن نرفتم ..
    هنوز دوستای مجازیمو ندیدم
    هنوز کنسرت لونا نرفتم و لایت استیک نخریدم
    هنوز کتاب و داستانمو ننوشتم
    هنوز موهامو رنگ نکردم
    هنوز نتونستم تنها از خونه بیرون برم
    هنوز نتونستم داخل کافه بیان کار کنم
    هنوز کلی کتاب نخوندم
    هنوز کلی فیلم ندیدم
    هنوز کلی از نقاط دنیا است که دلم میخواد ببینم
    هنوز فلکس واگن صورتی نخریدم
    هنوز رانندگی یاد نگرفتم
    هنوز صمیمی ترین دوستم رو پیدا نکردم
    هنوز با دوست صمیمی ناپیدام مسافرت نرفتم و باهاش پیژامه پارتی نگرفتم
    هنوز استایل لولیتا نپوشیدم و مهمونی چای نگرفتم
    هنوز با میم خ نرفتم کتاب خونه و کافه و باهاش به اندازه ی کافی حرف نزدم
    هنوز نتونستم ولاگ بگیرم
    هنوز نتونستم شبا یا حتی روزا برای عوض شدن حال و هوام بیرون برم
    هنوز استایل های مختلف رو امتحان نکردم
    هنوز نتونستم آشپزی یاد بگیرم
    هنوز نتونستم خوب نقاشی بکشم
    هنوز نتونستم عاشق بشم
    هنوز نتونستم برم اکادمی اسب سواری
    هنوز نتونستم برای خودم گربه داشته باشم
    هنوز به هدفم نرسیدم
    هنوز و هزارن هنوز دیگه ....

    پی نوشت : این یه چالش داخل وب کیدو بود و از هرکی این پست رو میبینه میخوام این چالشو انجام بده ^-^
    پی نوشت : خب ...من عاشق توت فرنگی ام 🍓

    پی‌نوشت : گیلاس یا توت فرنگی ؟؟؟ من که عمرا بتونم انتخاب کنم ._. 

     

    بعدا نوشت : الان فهمیدم همه آهنگ هام حذف شدن....

    بهم بگین این یه کابوسه ....نهههه 

    چطور ممکنه ؟؟؟

  • ۱۱
  • نظرات [ ۵ ]
    • Ayame ✧*。
    • جمعه ۸ اسفند ۹۹

    Spring Flower ~ Chuu

                 

                    ~ spring flower ~

    این اهنگ .....

    زیادی سافت و کیوته *~*

    چوو هم زیادی کیوتهه زیادی ......... زیادی

    میتونم هزار با این  اهنگو گوش کنم و همچنان برای این صدا ، اکلیل از چشام بزنه بیرون

     

    +واقعا شما نمیتونید با گوش دادن این اهنگ پرواز شکوفه ها رو کنارتون احساس کنین ؟؟ ولی من میتونم ^^

    +این دومین باریه که این اهنگو میزارم ._. گفتم بدونین 

  • ۱۷
  • نظرات [ ۷ ]
    • Ayame ✧*。
    • چهارشنبه ۶ اسفند ۹۹

    روز هشتم

     

    این چند روزه ، اتفاقای هیجان انگیز افتاد بالاخره (*= اونقدر ها هم هیجان انگیز نبود راستش. ولی برای من بود ، دیدن میم خ قطعا هیجان انگیزه ...
    و خب باعث شد یکم هم که شده از اون فاز غمگینی که به خودم گرفته بودم بیرون بیام .
    الان دارم از شدت خستگی میمیرم ولی دقیقا هم نمیدونم چرا خسته ام ؟! چیکار کردم اخه ؟
    فقط ...فقط ...
    یادم نیست |:
    الان که دارم این پستو مینوسم بازم دارم داخل یادداشت های گوشیم این کارو میکنم و دقیقا هم معلوم نیست چرا ؟دلیلی براش ندارم فقط انجامش میدم
    اینجوریه که مغزم یه ایده به ذهنش میرسه و فقط دستور صادر میکنه که انجام شه !
    درکش نمیکنم ._.
    کلا مغزم خیلی عجیب غریبه ، معلوم نیست با خودش چند چنده ب_ب

    پ.ن: میدونی هیچ وقت....
    وقتی که میخوای به چیزی فکر نکنی به این فکر نکن که نمیخوای بهش فکر نکنی چون بیشتر بهش فکر میکنی
    پ.ن : پی نوشت قبلی خطاب به خودم بود ._.
    پ.ن : اونایی که وبتونو بستید .....
    آیا به این فکر کردید ، یه سریا هستن که دلتنگتون میشن ؟؟ اینکه با یه جمله بزارید و برید بی رحمانه نیست ؟
    پ.ن : لطفا برگردین ...لطفا

  • ۸
  • نظرات [ ۳ ]
    • Ayame ✧*。
    • چهارشنبه ۶ اسفند ۹۹

    روز هفتم

    چرا اینقدر زندگی کسالت باره ؟!

    واقعا دلم میخواد همه چیز مثل قبل بشه ..

    همه روزا شده مثل هم جوری که اصلا معلوم نیست چطوری میگذره ؟ دیدین  ساعتو چقدر تند حرکت میکنه ؟؟؟

    واقعا حالم داره بهم میخوره ، دلم میخواد یه چیز متفاوت تجربه کنم ، همه چیز فرق بکنه یا حداقل مثل قبل بشه !

    دلم میخواد یه کار مفید انجام بدم ولی واقعا اصلا معلوم نیست روزام داره چطوری سپری میشن .

    فقط کافیه که پلک بزنم و ببینم یکی دو ماه گذشته ؟؟ چطوری اینقدر زود اسفند رسید ؟؟

    یعنی بعد که امسال تموم بشه من میرم دبیستان ؟ وای من میترسم

    راستش این سه سال راهنمایی خیلی زود گذشت ، هنوز احساس میکنم همین دیروز بود برای اولین بار وارد مدرسه نواوران شدم  ، همون مدرسه

    درب و داغون 

     

    پی نوشت : دلم هوس انیمه کرده "-" دلم انیمه میخواد ولی اونقدر انیمه های داخل لیستم زیاده که نمیدونم کدومو شروع کنم 

    پی نوشت : من نمیخوام جلد دهم پندراگون رو بخونم ، نمیخواام ....من با این کتاب بزرگ شدم  ...نه

    پی نوشت : چرا من اصلا این چالشو شروع کردم ؟؟ خیلی پشیمونم ! 

    پی نوشت : چرا من این جا همش دارم چرت و پرت مینویسم ؟

    پی نوشت : یه سوال ...فقط منم که جوگیرم و  پستامو لایک میکنم ؟؟ ایا من تباهم ؟

  • ۱۵
  • نظرات [ ۱۷ ]
    • Ayame ✧*。
    • شنبه ۲ اسفند ۹۹

    از سری پیام های امید بخش..

  • ۲۰
    • Ayame ✧*。
    • جمعه ۱ اسفند ۹۹

    روز ششم

    الان که دارم این پستو مینویسم ، در واقع دارم داخل یادداشت های گوشیم مینویسمش از شدت خستگی چشمام باز نمیشن و معلوم نیست چطوری دارم‌ مینویسم ، خیلی دلم میخواد بیدار بمونمو کتاب جنس ضعیف رو ادامه بدم ولی مطمئنم دو صفحه بخونم خوابم‌ می بره "-"
    اهان اینم بگم جنس ضعیف رو حتما بخونیدش کتاب خیلی جالبیه (*=
    هرچند خیلی قدیمیه
    امشب شب آرزو هاست ~
    و خب دقیقا یکی دو یاعت پیش رفتم روی پشت بوم خونه و هوا هم خیلی قشنگ بود خیلی زیاد (*= و کاری رو کردم که باید میکردم ، آرزو کردم .
    نگین آینده اگه داری این پستو میخونی امیدوارم هنوز سر قولت مونده باشی و یادت نرفته باشه چی آرزو کردی باشه ؟
    پی نوشت : سوال امروز خیلی قشنگه (=
    خیلی نیازمند چنین چیزی بودم
    پی نوشت : هنوز معلوم نیست چطوری دارم تایپ میکنم ، اصلا معلوم نیست '-'
    پی نوشت : من واقعا معتاد شیرتوت فرنگیم بدونش نمیتونم زندگی کنم ... 🍓

  • ۸
  • نظرات [ ۶ ]
    • Ayame ✧*。
    • جمعه ۱ اسفند ۹۹

    روز پنجم

    دقیقا همین الان میم خ پیام فرستاد: 

    *باز حذف کرد ! *XD 

    در واقع ۹۹ درصد پیام هایی که من بهش میدم حذف میشه XD نمیدونم مرضم‌چیه که حذف میکنم کلا کرم دارم . الانم نمیدونم سین بزنم ، چیکار کنم ؟ اصلا چی‌بگم ؟ ....گاهی اوقات که بهش پیام میدم یه سری موضوعات چرت و پرته بعد پشیمون میشم حذف میکنم '-' خدا بیامرزتم 

    میدونید از واتساپ بدم میاد که نشون میده این پیام حذف شده است اخه خبر کش ما نمیخوایم طرف بدونه "-" 

    در هر حال امروز روز پنجم چالشه ~ 

    امروز یکی از روزای خسته کنند و درد اوره برام ، کلا پنجشنبه ها خیلی دلگیره خیلی زیاد (: ...

    چرا هوا هم دلگیره ؟! تا به حال اینقدر ابری نبوده و خب خیلیم گرمه '-' من واقعا عاشق هوای سردم (*= 

    از وقتی که زمستون شروع شده یه بارم نتونستم اون پالتوی زرد خوشگلمو بپوشم ): چون اصلا هوا اونقدر سرد نشده و  منم به همون کت لی پناه بردم ...

     

    پی نوشت : به نظرتون چی باید بگم به میم خ ؟؟ @_@ 

    پی نوشت : full moon لونا رو گوش دادین ؟؟ من گه هیچ وقت ازش سیر نمیشم D^=

    پی نوشت : چرا پست روز چهارم چالش اینقدر مظلوم واقع شد ؟؟ یه کامنتم نداشت ): *هق * ناراحت شدم ...

    پی نوشت : یعنی اینقدر مسخره ان نوشته هام که یه کامنتم نباید میداشتم ؟-_-

  • ۱۰
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • Ayame ✧*。
    • پنجشنبه ۳۰ بهمن ۹۹
    "I'am out with lanterns looking for my self "
    _Emily Dickinson

    あなたは私を遠くに置き去りにし、説明さえしませんでした

    In the end we'll all become stories<3
    نویسندگان